-
Answer
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 11:39
I hope god donates me eyes which show the people's real values I know I can change everything now , but yesterday passed and all everything in the past is lost The heart -breaking events may not spoil a relationship once, twice even 3 times , but everyone has especial tolerance like bowls in different sizes So I hope...
-
مهر
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 16:20
بهانه ام برای نوشتن عاشقی بود گاه با خود می اندیشم آیا میشود کسی بنویسد اما عاشق نباشد؟؟ این روزها هوای کوچه پس کوچه های شهرمان مرا باخود میبرد دلم قدم زدن میخواهد ،طولانی، در کوچه پس کوچه های شیراز این روزها هوا هم عطرتورا به همراه دارد عطربهارنارنج وای که مستم میکردند ای خدا من ما این من بودم ... مهرماه ماه من چقدر...
-
Tired of saying sorry
جمعه 2 تیرماه سال 1391 22:15
دیگه نمینویسم
-
چرا
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 09:33
من هم نه راه پس نه راه پیش تنها دلمرده از لحظه ای که تنها شدم هیچ چیز تهی شدنم را پر نکرد تو ابتدا تو انتها تو معبود تو خطوط ،معنی،رنگ ، بوم ،دوردست نیلی صاف آسمان ، امید تو بودی نازنین تو بودی چرا شکستی چرا وقتی من اتوبوسی میبینم پر از مسافر هنوز روحم پرواز میکند پر از شوق میشوم و چرا چشمانم پر از اشک... هنوز
-
...
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 09:22
مامی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی برام دعااااااااااااااا کن
-
منم مثل تو مات این غصه ام
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 00:37
نشسته ایم تا اجابت کنی منتظر تا معجزه ای از سوی تو دیگر بار نشانه ای به ارمغان آورد من به سوی تو می آیم من دست در دستان مهربان ابرهای پلکهایم میگذار نیازم اجابت میشود میبارم ،میبارم ، هر شب هرروز برای آنکه دور است از این روزها از من ،از مریم ، از امید از آرزو هام چه بیهوده مینویسم برایش شاید یکروز شاید بخواند
-
مناجات
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 20:12
خدایا یادمه گفته بودی بچه خوبی باش گفته بودی خوبی کن گفته بودی ............. گفته بودی ............. ............................. ....................................... .......................................... .......................................... فکر میکنم هرچی گفتی ما گوش کردیم حالا نوبت خودته ،وقتشه یک...
-
امروز
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 23:48
باران باران باز هم باران و تو تو که عطر موهایت همچون عطر باران مرا به جشن قطره ها میبرد، می باری و من همچنان مست قطره های بارانم در کنار پنجره مان
-
؟
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 20:21
به این فکر میکنم که صبر کردن توی هر پروژه ای جواب میده ؟ خب اگه صبر نکنم چکار میکنم؟ سخته خیلی..
-
بیهوشی
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 12:48
با تو بودن با تو تپیدن نبض دستهای تو لالایی هر شبم بودن با تو زیستن باتو نفس کشیدن با تو ماندن با تو رفتن درتنگی غروب هرروز در وزش نسیم بهاری پشت این پنجره ها تا بامدادان کنار تو عطر صدای جان بخش تورا چشیدن زندگی را با تو رقصیدن آرمیدن درآرزوی تو بودن ... ... ای کاش بخواب بروم دوباره
-
بیخبری
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 21:39
به این فکر میکنم که من کجام تو کجایی من بتو و تو، به خود میاندیشی اینجاست که تو میروی بی خبر میشود قلبم اینجاست که تو ،خود تو میمانی و من همه عطر تو میشوم همه جانم چشم میشود بدنبال نشانه هایی برجا مانده از تو اینجاست که من بیخود میشوم ازدوری تو و تو بیخود در خودخواهی خود آری فقط این منم که دلتنگم برای بوسه های گرم تو
-
خورخه لوئیس بورخس
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 06:01
چه تنهایی بیکرانی ست در این طلا ماه شب ها، دیگر آن ماه نیست که آدم نخستین دید. قرن های شب زنده داران ماه را سرشار شراب های کهن کرده است. نگاهش کن آینه ی توست!
-
12+1
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 05:51
بازهم من بازهم من که از 4 صبح بی خوابی زده به سرم بیدار و در فکر و تو در خواب در کنار رویایی شیرین و من در اندوه بی تو بودن خیره شده ام به کنج های بی مفهوم خانه چرا زاویه دارد وقتی تو نباشی دیوارها مرا از چه مخفی میکنند، من که تنهایم جه نیازی به پرده ها هست، باز من باز قمار رنگها باز آب رنگ شیشه من و من و رنگ و...
-
عطر تنهایی
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 20:53
بر بال فرشته ها بنشین یکروز بیا به این حوالی بپاش عطر موهایت را بر شاخ وبرگ تنهاییم، دورزمانیست که دستانم از نوازش خطوط صورتت تهی شدست صبحگاهان که چشمانت هنوز ،بال در بال شنهای ساحلیست چقدر زیباست توازن انحنای چشمانت صدای گرم تو بارها مرا میخواند شیرینم شیرینم و من این روزها به انتظار تو
-
..
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 14:23
باید صبور بود و چشم دوخت به ثانیه هایی که آرام آرام میگذرند، اما وقتی میگذرند بی او جان مرا هم میکشندومیبرند، باید به انتظار ماند ،به انتظار ماند میایی یک روز آزادورها آرزویت را به آسمانها فرستادم آرزویت کردم رویای شیرینت را.
-
والا
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 18:48
وقتی یک پروژه به جواب نرسیده وقتی یک چیزی یک جایی گیر داره آخه گیر داره مریم جان چند بار راه رفته رو میری چرا تو که میدونی بار آخرت باشی خوبه مسافرت کوفتت شد؟؟؟؟؟؟؟؟
-
رویای شیرین
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 16:06
رویایی مرا در خواب میروبد و من استاده به دوردستها خیره که شاید تو بیایی و این روزها انتظارها ،تنهاییمان به پایان برسد میدانم برای تو و برای من این روزها ،روزهایی سرنوشت ساز است تو فقط تو میدانی من چه میگویم
-
کابوس 90
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 08:34
بالاخره امسال قاراشمیش ( شاید هم غاراشمیش) روبه آخره چه بلاهایی که سرمون نیومدو چه چیزهایی که بر باد نرفتو چقدر تجربه که کسب نکردیمو واه واه چه آدمایی که ندیدیمو ازون بدتر چه آدمایی پیچوندنمونو بدتر از همه ماهارو خ.ر فرض کردنو بعضیاشون تنهامون گذاشتنمونو عجب سالی بود امسال چی بگم والا به قول معروف روزی که گذشت ازو یاد...
-
Share
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 21:24
با یادش هرروز میگذرد نیست تنهام شاید یکروزچشمان شوخش نگاه غمبارم را به آغوش کشد از دورها بیاید من نوازش نگاه اورابرروی شیشه ها به تصویر میکشم تا او بیاید نقش او رنگ من شود هرگز نفهمید بیقرار نگاهش ماندم نمیدانم کیست هرگز نخواست زیر چتر آرزوهایم با هم زیر باران بیقراریهایم قدم زنیم نمیداند چقدر میخواستم تنهاییم را با...
-
تنهایی
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 22:31
تنهاییت را مقدس بدار ،تا زمانیکه جایگزینی پاکتر از آن بیابی. به پیشواز تنهایی میروم، و آنرا میستایم.
-
مرا چه میشود
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 10:42
یکی این وسط بهم بگه همه چیز داره خوب پیش میره یا همه چیز داره بد پیش میره اگه خوب پیش میره پس چرا اوضاع اینقدر قاطی پاطیه؟؟؟؟؟؟ اگه بد پیش میره من چرا گیج میزنم ؟من چرا اینقدر بی عارم ؟ من خنگ شدم؟ دیگه هیچ اتفاقی اونقدر بد نیست که شبهای زیادی بشینم و گریه کنم ، از رفتن آدمها، از دست دادن شانسهای بزرگم و... زیاد...
-
حرفی ندارم بزنم
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:57
-
آخه چرا؟؟
شنبه 17 دیماه سال 1390 20:28
یعنی من ظرفیت این همه خرد شدن را دارم آخه چرا من؟ من حقمه؟
-
Merci Dior
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 09:45
خدایا مرسی عجب هوای تمییزیه تازه داریم نفس میکشیم مرسی که به ما هم اجازه دادی مثل بقیه آدمها اکسیژن واقعی تنفس کنیم ریه هام تعجب کردن اینقدر آفتاب تمییز و شفافه که حس میکنم این نقاشی تهرانه این یه تصویره و حقیقت نداره Merci Dior
-
بربادرفته
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 12:31
به این فکر میکنم که باید در مورد چی فکر کنم به آینده به گذشته به اکنون به اعتمادی که خدشه دارش کردن و به مردمی که براحتی هروقت دوست دارن باهات کار دارن شبو نصفه شب اگه عشقشون بکشه بیدارت میکنن من نمیفهمم من کیم چیم منو چی فرض میکنن آخه ؟؟؟؟؟ وای من چقدر کار دارم وای که چه وقتی گذاشتم روی این پروژه و به جواب نرسید کی...
-
ارشاد شدم
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 11:30
ارشاد شدم خوب شد گرفتینم آدم شدم دیگه پالتو کوتاه نمیپوشم موهامو نمیریزم توی صورتم آدم میشم آی من دیروز ارشاد شدم آی ارشاد شدم خوب شد گرفتینم ها والا مهمترین مسایل مملکت رو اختلاسو قاچاقو واردات غیرمجازو دزدیو ..... نمیشد جمع کنید ای الان من آدم شدم
-
من تنها
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 22:14
منتظر ترین نگاه ، نگاه من در انتظار لحظه های بی گذر، در تک تک سلولهایم ، تویی که جاری میشوی آن هنگام که من تورا تنفس میکنم ، آنگاه که نسیم عطر تو ریه هایم را هوا میشود.
-
امشب میبارم بیتو در سوگ تو که رفته ای
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 22:00
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است . فروغ فرخزاد پ.ن:او رفت
-
۱۶ آذر
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 09:29
این همه سال چه اتفاقی افتاده؟؟؟؟؟؟ امروزم هم همون اتفاق میوفته سالهاست که این مردم و فکرشونو آرمانشون فسیل شده اوه نه آرمانشون عوض شده نه نه آرمان ندارن اصلا درست نوشتم؟ عارمان درسته یا آرمان ؟
-
شام غریبان
سهشنبه 15 آذرماه سال 1390 18:42
میخواهم پرسه زنان بروم تا انتهای کوچه پس کوچه هایی که شاید گم شوم این بار در خیمه هایی سپید که صف کشیده اند به انتظار، در پیاده روها در شام غریبانمان انتظار کودک چشمانمان سبز شمع هایی سبز و کودکانی که میخواهند شمعی بیفروزند در کنار خیمه ها و ما استاده به تماشا زنان و مردانی که نمیدانند در دلهامان چه میگذرد و ما و مایی...