دلتنگی

میدونی...

توی ذهن من 

عطری مرکب از عطر دود کندرکلیسای خیابان  ویلا بابوی یاسهای بنفش آویخته از باغی  در فریدون کنار

برای همیشه حک شده، 

یکی از استادان من همیشه میگفت

عطر ماندگارترین 

خاطره در ذهن هر آدمیه.

هرچقدر هم که دور باشه میتونه تازه مثل اکنون باشه.

دلتنگم

نظرات 3 + ارسال نظر
شبنم چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 13:17

سلام از زبان یک هموطن مقیم خارج


باسلام ،حدود پنج ساله از ایران برخلاف میل باطنی و به ناچار به همراه همسرم به خارج از کشور مهاجرت کردم و در غربت زندگی میکنم زیرا از آنجا که همسرم ایرانی نیست ودر ایران برای کار و زندگی دارای هیچ حق و حقوقی نیست و به خاطر شرایط سخت مالی که داشتیم و به قول همسرم جایی برای پیشرفت نبود به ناچار پیشنهاد او را پذیرفتم و اکنون خداروشکر از لحاظ مالی وضع خوبی نسبت به ایران داریم ولی من از لحاظ روحی بسیار ضعیف شده ام و هنوز نتونستم به تنهایی و دوری از خانواده و وطن عادت کنم هر روز تنهایی را بیشتر حس میکنم با اینکه دارای فرزند دوسداشتنی شده ام ولی باز هم این حس مرا آزرده و افسرده میکند هر روز بیشتر از پیش قلبم برای زندگی و رفتن درایران میتپد جای خیلیها را درزندگیم خالی حس میکنم و از زندگی و ماندن دراینجا بی هدف و سردرگم و بی انگیزه شده ام و این باعث افسردگی و گوشه گیری من شده و با اینکه من و همسرم همو دوست داریم بابت هر چیزی با او مشاجره و بهانه جویی میکنم زندگیم رو به بحرانه دیگه نمیدونم چه کار کنم عقلم میگه تو باید بمونی در غربت و چاره ای نداری ولی قلبم میگه تو مال اونجایی (ایران) و اونجا درکنار خانواده و آشنایان خوشحالتری . میبخشید که حرفام طولانی شد از استاد عزیز و شما دوستان گرامی خواهشمندم اگه میتونن صادقانه راه حل یا تکنیکی که از قانون جذب و کائنات دارن که به من کمک کنه تا همسرم راضی به رفتن و ماندن در ایران و از لحاظ اقتصادی محدودیتی برای پیشرفت نداشته و آرامش داشته باشیم کمال تشکر و قدردانی را دارم.

شبنم چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 13:18

ای وطــن قــلــبــم بـــرایـــت مـی تـپد
ای وطن از دیده ام خون می چکد
هــجــر تـــو آتـــش بـــه دامــانــم زده
درد دوری تیشه بر جانم زده
آن زمـان چـون دور گــشــتم از بـرت
لحظه ای که رانده گشتم از درت
نــیــمــی از جــانـم نـــهـادم در وطــن
عشق و ایمانم نهادم در وطن
روح مـــن ایــــران تـــنــم ایــنـجا بُوَد
در دلم بس شورش وغوغا بُوَد
مـن در ایــنـجا روز و شـب در آتــشم
من چه گویم کز غمت چون می کشم
زنــدگی در شـهر غربـت مشکل اسـت
دوری از عشق و محبت مشکل است
هــیــچ آهــنـــگی بـــرایـم شاد نـیست
در گلویم نای یک فریاد نیست
در وجـودم عشـق ایـران ماندنی است
از لبم نامش همیشه خواندنی است
ای وطـن سـخـت اسـت دل کندن ز تو
مشکل است دل را جدا کردن زتو
ای خـدا آوار گـی دیـگر بـــس اسـت
دوری و بیچار گی دیگر بس است
ای خــــدا یــــــاری نــــمـــــا بــارِ دگر
جانب معشوق گردم رهسِپَر
خـــاک ایـــران تــــوتـیـای چــشـم مـن
نام او چون روح در این جان و تن
مــا هــمـه فـانی و ایران ماندنی است
اوبُوَد «جاوید»،خصمَش رفتنی است

شبنم سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 23:37

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...
گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!
که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...
گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد