حسن یوسف

یکهفته است هوا بارونیه

دیگه وقتی هوا بارونیه دلتنگ هم نمیشم

 حتی همه چیو خاموش میکنم میشینم به صدای شرشرش گوش میدم

امروز رفتم قلمه حسن یوسف رو که از باغچه شهرداری توی جاده کنده بودم کاشتم توی باغچه 

کلی هم قربون صدقه اش رفتم 

گفتم تو دیگه ناامیدم نکن

بهش گفتم یه قراری بگذاریم 

من میام هرروز قربون صدقه ات میرم 

توهم برگهای قشنگ بنفشتو نشونم بده


بنظرم راضی بود ازجاش، قشنگ پشت باربیکیو کاشتمش که به دیوار تکیه کنه و پشتش خسته نشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد