کمممممممممممممممممممک

وای خدا هر چی بیشتر دارم میخونم حس میکنم کمتربلدم 

آخه چکار کنم 

وای عجب داستانیه هاااااااااااااااااااااااااا

کمک

فکر میکنم این روزها خنگ شدم

وضعیت زبانم اسفناک 

ای خدا چکار کنم

هر چی میخونم اوضاعم داره بد ترمیشه

یعنی خنگ شدم یا خرفت

ای خدا خودت کمک کن

تو نجاتی

تو راهی 

تو گشایشی

بگشا درهای ذهنم را

سپاس

ای خدای مهربان

هر آنچه دارم از لطف و کرم تو دارم

تو در سفره ام برکت گذاشته ای 

تو اگر نخواهی هیچ خانه ای ساخته نمیشود حتی اگر هزاران کارگر کار کنند 

تو اگر نخواهی من به جلو نخواهم رفت 

پس تو خواسته ای که من اینجا هستم ایستاده ام و به افقهای دور نظر دوخته ام 

میدانم تو خواسته ای  که من اکنون امروز اینجا هستم و شکرت میکنم 

برای تمام آنچه که دارم و بیشتر شکرت میکنم برای هر آنچه نخواسته ای که داشته باشم که من لایقش نبوده ام

دستهایم را در دستان مهرت میگذارم معبودم

و با تو راهی میشوم 


 

پیشکش

آموخته ام که :

برای رسیدن به آرزوهایم آرزو کنم و تلاش کنم 

اما

نجنگم

چون 

جنگ از آن خداست


ارتش او جلوتر از من راه را پاکسازی میکنند


آموخته ام 


اگر بخواهد من هم باید بخواهم اگر او نخواهد  پس او  میخواهد بهترین هدیه را پیشکش کند 

 من صبر میکنم

خدایا

 برای هدیه ام .

صدای تو

مرا بیاد بیاور ای دوست در  روزهایی که شاید هزاران هزار فرسنگ از تو و نسیم معطر صدای تو دورم

آرزو دارم باور کنی تنها چیزی که از دوریش به گریه میافتم تویی 

تو

 تنهایی تو 

صبوریت

الهام عزیزم

 عزیزترینم

آنکه برای بودنم ارزش قایل است