Share

با یادش هرروز میگذرد

نیست 

تنهام

شاید یکروزچشمان شوخش نگاه غمبارم را به آغوش کشد

از دورها بیاید

من نوازش نگاه اورابرروی شیشه ها به تصویر میکشم تا او بیاید

نقش او رنگ من شود

هرگز نفهمید بیقرار نگاهش ماندم

نمیدانم کیست

هرگز نخواست زیر چتر آرزوهایم با هم زیر باران بیقراریهایم قدم زنیم


نمیداند

چقدر میخواستم تنهاییم را با او تقسیم کنم

تنهایی

تنهاییت را مقدس بدار ،تا زمانیکه جایگزینی پاکتر از آن بیابی.


به پیشواز تنهایی میروم، و آنرا میستایم.

مرا چه میشود

یکی این وسط بهم بگه 

همه چیز داره خوب پیش میره

یا

همه چیز داره بد پیش میره 


اگه خوب پیش میره پس چرا اوضاع اینقدر قاطی پاطیه؟؟؟؟؟؟

اگه بد پیش میره من چرا گیج میزنم ؟من چرا اینقدر بی عارم ؟ من  خنگ شدم؟

دیگه هیچ اتفاقی اونقدر بد نیست که شبهای زیادی بشینم و گریه کنم ، از رفتن آدمها، از دست دادن شانسهای بزرگم و... زیاد ناراحت نمیشم یعنی چرا؟؟؟