...

مارفتیم 

من هنوز هم میان آدمهایی که میخواهند بگویند همراهند، تنها نشسته ام 

من دارم مرور میکنم

کجای کار غلط بود

من ؟

پاکیم؟بی گناهیم ؟

پاکدامنی 

نه نه نه 

چرا نمیفهمم چکار کردم من که چهارچوب شکنی نکردم 

هنوز دارم گیج میزنم مثل مستی بعد از نوشیدن 

هنوز 

...

پریشان کن سر زلف سیاهت

پریشان کن سر زلف سیاهت، شــــانه اش با من

سیه زنجیر گیسو بـــاز کن، دیوانـــــــــه اش با من

 که می گویـد که می نتوان زدن بی جـام و پیمانه ؟!

شراب از لــــعل گلگونت بده، پیمـــــــانه اش با من

مگرنشنیده ای گنجینه در ویــــــرانه دارد جـــــــای ؟!

عیان کـن گنج حسنت ای پری!، ویـــرانه اش با من

ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه

تو مجنون ساز از عشقت مرا، افســانه اش با من

بگفتم: صید کـــــــردی مرغ دل، نیکو نگهــــــــدارش

سر زلفش نشانم داد و گفتــــــــــا: لانه اش با من

ز تــــــــــرک می اگر رنجید از من پیر میخـــــــــــانه

نمودم تـــوبه، زین پس رونق میخــــــانه اش با من

 مگو شمع رخ مـــــــــه پیکران پروانه هـــــــــــا دارد

تـــــو شمع روی خود بنمـــــا، بُتا ! پروانه اش با من

پی صــــــــید دل آن بلبل بــــــــــاغ صفــــــا، ساقی!

به گلزار صفـــــــا دامی بگستر، دانـــــــه اش با من