یکی بود یکی نبود !

یکی بود یکی نبود !

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن؛ یکی بود یکی نبود !

 

یکی بود یکی نبود. این داستان زندگی ماست.

همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود ...

برایم مبهم است که چرا در اذهان شرقی مان "با هم بودن و با هم ساختن" نمی گنجد؟

و برای بودن یکی، باید دیگری نباشد.

 

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود، که یکی بود، دیگری هم بود ...

همه با هم بودند.

و ما اسیر این قصه کهن، برای بودن یکی، یکی را نیست می کنیم.

 

از دارایی، از آبرو، از هستی. انگار که بودنمان وابسته به نبودن دیگریست.

انگار که هیچ کس نمیداند، جز ما. و هیچ کس نمی فهمد جز ما.

 

و خلاصه کلام اینکه : آنکس که نمی داند و نمی فهمد، ارزشی ندارد، حتی برای

زیستن.

 

و متاسفانه این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.

 

هنر "بودن یکی و نبودن دیگری" !!!


نظرات 6 + ارسال نظر
دبیر ریاضی جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:36 http://www.reyazi.com

سلام
نظرتونو خوندم
بیرحمانه حمله کردین
به هرحال
شما لطف دارین
موفق باشین و خدا نگهدارتون

خداییش این چه درسیه آخه

. جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:47

زیبایی ریاضی رو نمی فهمی وگرنه این حرفارو نمیزدی
خدانگهدارت

پس شما عاشقش شدین چون زیباست

دبیر ریاضی جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:04

درقسمت لینک ها
http://
رو دوبار نوشتین
یه بارشو پاک کنین

اینقدر عاشق ریاضیم از ذوقم 2 بار نوشتم.مرسی از توجهتون.

النا. این منم...زنی شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 http://www.anaa.blogsky.com

از نظر من خیلی وقتها نبودن دیگری حتی در مسائل عاطفی زمینه غرور ما میشه.
منظورم از نبودن حذف فیزیکی طرف نیست. منظورم ؛ندید گرفتن طرفه؛ بعد به خودمون ببالیم.و.....

الهام شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:43

آخر قصه عشقه: "نرسید کلاغ به خونه"...
شده این پایان کهنه
برا دنیا یه بهونه......

بهانه ای که بتونیم همو تنها بگذاریم

مهدی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 http://spantman.blogsky.com

ای وللاه خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد