بازی مارپله

  

اینم از زندگی من  بالا رفتن بالا رفتن از پله ها نفس نفس زدن خستگی  رسیدن و نرسیدن 

بعد هم مار و سقوط  

نشستن انتظار انتظار برای  پرتاب و گردش طاس  

تا پلکانی دیگر از نو 

مریم چند روز دیگر  

چند شکست دیگر  

مریم تا کی 

چند آرزو بر دل 

شکسته ام  

باز هم بازی مارو پله 

 

خدایا برای آنچه که حق الهی من است از تو متشکرم  

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:19

آسمان مال من است
سرزمین، عشق،هوا مال من است.
چه اهمیت دارد گاه اگر می روید قارچهای غربت!

و اینک منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

و خزان می آغازد
و من تنم آشنا با این خزان های پی در پی

دور دست ها هیاهویی است
آنسوی کوها دریا ها
راهها و کوره راهها
آنسوی تر
آتشی کنار ساحل صدایم میزند
دست میسایم
گرم میشوم
پا می جنبانم

آه این چه حس آشناییست
باز هم آغاز چالشی در من در بودنم و من بودنم
معنای تلاشم
معتای بودنم

چشم بر دوردستها دوخته ام آتشی افروخته اند کنار ساحل....

ساسان یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 http://gravity.blogsky.com/

جالب بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد