طبلها میکوبندو تطهیر میکنند شبم را
تنها صدای خانه ات
صدای گریه های من
فروغ میخوانم
نه فروغت را
"واینک منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد"
خواندی برام شعری از فروغ آنشب
خواندم برایت یک شب
از تو تنهاییم خاموشی گرفت بی تو اما
خاموش شدم
مدفون
زیر برگهای پاییزی
فراموش شدم
کوهها دور دستها آنسوی پنجره
نگاهم میکنند
آنها اشکهایم را
نگاه جاریم را میپایند
گریستم
برایت
گریستم
شکستم
اما
نگسستم
رفتی کوهها مرا میخوانند
شاید در ساحل
تو را پیدا کنم روزی
طبلها میکوبند
مردها فریاد میزنند
ابالفضل
و من
باز جاری میشوم
ابالفضل
صدای گریه های من
نشان من
حیات من
ای کاش هر شب بکوبند