هنوز هم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سه سال و ده ماه

همیشه ستاره ها نمیدرخشد

گاهی آسمان ابری می شود

و گاهی می درخشندو ناتوان از دیدن

شهابسنگها از آسمان سقوط می کنند

 دیگر نوری از آنها نخواهی  دید،

برروی خاک فقط اثری

حفره ای ماندگار

تهی شدن 

تا ابد




...

هرگز کلامی نداشتم که بگویم

گاهی سکوت شیرینترین جواب است 

و رهایی

گریختن 

از آنچه مرا به بند میکشد


دوست دارم در پیله خود باشم 

نه همچون کرمی در آرزوی پروانه شدم

دوست دارم بمانم و فراموش شوم 

انگار که اصلا نبوده ام 

نه نامی

نه پیامی 

و فقدان 

تهی شدن 

نبودن 

بهتر از بودنهای به ظاهر جذاب




اسفند

آرامش

در آستانه اسفند ماه


چند روز دیگر 

آخرین ماه سال 


رفت و آمدها


نگران هیچ چیز نیستم 


نه انتظاری 

نه دغدغه ای 


در تعادلم با کیهان 

                       شاید مرده ام 

    ...

          شاید

     

بازهم ....


پنجره های منتظربرای شنیدن صدای تو .....
اینجا چه سوت و کور است وقتی تو بهانه ام نیستی 
عطر سیگار آتش نزده 
طعم انگورهای بنفش دانه درشت
صدای ملایم آهنگ
نورسایه روشن 
و صدای آهنگین تو 
پک های عمیق ...
تکرارها... گفتن ها ... و فراموشی ها ...
... رفتن ها 
... ...
... بازهم تنهایی ...
...بازهم من 
... بازهم هیچ...
....