چه شاد بودم کنار زمزمه های عاشقانه ات
دیر نپایید میعاد ما
تو
چه دور
من
چه مغموم
پله های کوچه
در انتظار لمس جای پای تو
همین آلاچیق چوبی
سرک کشان به دورها
نظاره گر به امید آمدنت
تیر چراغ برق
چه خیس از اشک آسمان این شبها
همه در انتظار صدای قدمهای تو
تو میایی؟
این بار
شیداتر؟
من این شعروباتمام وجودم حس کردم شعرقشنگیه به وبلاگ منم سربزن اگرم تمایل داشته باشی تبادل لینک میکنیم.
مرسی نازنینم
همین آلاچیق چوبی
سرک کشان به دورها
نظاره گر به امید آمدنت
وای مریم عالی ، نمیدانی چگونه برق انداختی خاطرات خاک گرفته را...
وای شاهین پر از بغضم
سلام دوست عزیز.
شعر زیبات رو که خوندم این به ذهنم رسید.
تو... من، پله ها، آلاچیق چوبی، تیر چراغ برق،..
اینبار می آیی؟؟
روزی تو خواهی آمد
از کوچه های باران..
انتظار
وای امان ازین انتظار