بارسفربستم

 

بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا با من مدارا کن که من غمگین و دل خستم

اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم

بیا از غم شکایت کن که من هم درد تو هستم

اگر از همدلی پرسی بدان نازک دلی خستم

بیا از غم حکایت کن که من محتاج آن هستم

اگر از زخم دل پرسی بدان مرحم بر آن بستم



برو عشق را از خدا آموز که من دل را بر او بستم

اگر از عاقبت پرسی بدان از دام تو جستم

مجنونم و مستم

 به پای تو نشستم

آخر ز بدی هات بیچاره شکستم

مجنونم و دستم

به دامان تو بستم

هشیار شدم آخر از دام تو جستم

مجنونم و مستم


  عاشقم و خسته ام

نظرات 5 + ارسال نظر
ermes شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:19 http://ermes-3.blogsky.com/

قشنگ و خواندنی !


درود و بدرود !

Nima یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 http://nimacruise.blogsky.com

عاشق که خسته نمیشه !!!
میشه ؟

حسین یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 13:37 http://ho3yn.ir

ینی عاشق این آهنگم

... دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 18:19

دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی گذاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد

شاهین پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 13:06 http://ravani.blogsky.com

چقد خوبه این آهنگ ، چقد حرف من بعضی‌ وقتا

خیلی این آهنگ رو دوست دارم
بالاخره روز رهیدن میرسه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد